مرسانا در پنج ماهگی

دخترم این روزهای پنج ماهگیت هم مثل ماه های قبل داره زود زود تمام میشه گلم . توی این ماه کارهات جالبتر و بامزه تر شده مثلا اینکه انگشت شصت پاتو میذاری توی دهنت و تند تند شروع می کنی به خوردنش ، یا مثلا موقع شیر خوردن یه گاز مشتی و درست و حسابی از مامانی میگیری ، یا اینکه اگه تنها بذاریمت شروع می کنی به آواز خوانی با صدای نسبتا بلند ، یا مثلا به یه سری از برنامه های شبکه پویا علاقه خاص نشان میدی مثل بره ناقلا، گربه سگ ، تبلیغ تلفن گویا شبکه پویا رو دیگه اصلا نگو و نپرس که از هر جای خانه که باشی باید خودتو برسونی و ببینی ، آرزوهای شیرین زبان ، به جا کلیدی خانمون هم خیلی نگاه می کنی و هر وقت توی بغلم از اون منطقه رد میشیم باید کمی وایسم تا حسابی اونو نگاه کنی و به کلیدهاشم دست بزنی . با دستات هر چیزی رو که لمس می کنی شروع می کنی به خاراندنش و یا پنگول کندنش و دستای مامانی از این قاعده مستثنی نیستند عزیزم چرا که چند تا اثر ناخن های کوچولوت روی دست مامانی مانده . در مورد ببرک شدنت که دیگه نگو و نپرس ، هر چیزی که باب میل خانومی نباشه زود می زنی تو فاز ببرک شدن و خلاصه منو و بابایی رو دعوا می کنی .

راستی مامانی چقدر آهنگ گل نازم رو که موقع خواب هر روز ظهر برات میخوانم رو دوست داری ، وقتی این آهنگ رو برات میخوانم هر طوری شده باید به صورتم نگاه کنی حتی چشمات خواب آلودس ولی وقتی شروع به خواندن این آهنگ می کنم به چشمام نگاه می کنی و جالب اینجاست که مامانی جونم نگاهت خوشحاله و یه برق شادی توش هست.دیشب هم با اینکه خیلی کلافه بودی با خواندن این آهنگ دیدم سرت رو بالا آوردی و منو نگاه کردی و دوباره همون نوع نگاه توی چشمات بود عزیزم. امروز حتی با من زمزمه هم می کردی این دیگه برام خیلی جالب بود.

راجع به کلافگی دیشبت هم باید ازت معذرت خواهی کنم . دخترم آخه دیروز هر وقت خواستی بخوابی یه اتفاقی افتاد که نشد بخوابی . چند بار تلفن زنگ خورد پریدی از خواب ، چند بار زنگ در به صدا در آمد که باز منجر شد که از خواب بپری و دیگه تا شب هم نخوابیدی . یه بار هم بنده سراپا تقصیر توی آشپزخانه در حین پخت و پز سرو صدا تولید کردم و خلاصه روز سختی رو پشت سر گذاشتی عزیزم.