مرسانامرسانا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

برترین هدیه الهی

مرسانا در پنج ماهگی

دخترم این روزهای پنج ماهگیت هم مثل ماه های قبل داره زود زود تمام میشه گلم . توی این ماه کارهات جالبتر و بامزه تر شده مثلا اینکه انگشت شصت پاتو میذاری توی دهنت و تند تند شروع می کنی به خوردنش ، یا مثلا موقع شیر خوردن یه گاز مشتی و درست و حسابی از مامانی میگیری ، یا اینکه اگه تنها بذاریمت شروع می کنی به آواز خوانی با صدای نسبتا بلند ، یا مثلا به یه سری از برنامه های شبکه پویا علاقه خاص نشان میدی مثل بره ناقلا، گربه سگ ، تبلیغ تلفن گویا شبکه پویا رو دیگه اصلا نگو و نپرس که از هر جای خانه که باشی باید خودتو برسونی و ببینی ، آرزوهای شیرین زبان ، به جا کلیدی خانمون هم خیلی نگاه می کنی و هر وقت توی بغلم از اون منطقه رد میشیم باید کمی وایسم تا حسابی...
21 اسفند 1392

مرسانا و خانه تکانی شب عید

دختر نازم می بخشی که این چند روز حسابی اذیت شدی مامانی ، عزیزم خوب نتوانستم بهت برسم باهات بازی کنم و خواسته هاتو به نحو احسنت انجام بدهم عزیزم ، خانه تکانی شب عید و دردسر های بی شمار ، خلاصه که عزیزم تو هم میان اون همه شلوغ پلوغی خانه واسه خودت شبکه پویا نگاه می کردی، برنامه گربه سگ اثر پیتر هانان رو خیلی دوست داری و تا آخرش هم نگاه می کردی . گاهی هم که حوصلت از نبود من و بابایی سر می رفت صدا می کردی تا یکی به دادت برسه و تو رو دریابه ، گاهی هم با روروکت همراه ما بودی توی آشپزخانه، توی اتاق و خلاصه سه تایی هر طوری بود خانه  را روفتیم و حسابی تمیز کردیم تا به استقبال سال نو برویم. گاهی هم که دیگه از تماشای تلویزیون خسته می شدی من و ...
17 اسفند 1392

***5 ماهگیت مبارک ناناز من***

دختر گل ماحالا دیگه پنج ماهه شده، الهی قربونت برم که اینقدر تند تند داری بزرگ میشی و مامانی و بابایی رو هر روز با کارهای جدیدت شگفت زده می کنی عزیزم . مامانی غلت خوردن رو یادگرفتی، الان چند روزه حسابی مشغولی از این ور غلت میخوری میری اون ور ، از اون ور غلت میخوری میای این ور خلاصه حسابی از خودت خوشحالی در می کنی مامانی . بابایی میگه مثل کماندوها شدی که اسلحه بدست روی زمین غلت میخورن. منم این چند روز دوربین بدست فقط از شما دخملی فیلم و عکس میگرفتم. مامانی این ماه هم برای پنج ماهگیت مثل ماههای دیگه کیک درست کردم و یه جشن سه نفری با هم برگزار کردیم منتها این دفعه بابایی سرما خورده بود بنابراین زیاد نمی توانست بهت نزدیک بشه تازه با اون ماس...
11 اسفند 1392
1