مرسانا و خانه تکانی شب عید
دختر نازم می بخشی که این چند روز حسابی اذیت شدی مامانی ، عزیزم خوب نتوانستم بهت برسم باهات بازی کنم و خواسته هاتو به نحو احسنت انجام بدهم عزیزم ، خانه تکانی شب عید و دردسر های بی شمار ، خلاصه که عزیزم تو هم میان اون همه شلوغ پلوغی خانه واسه خودت شبکه پویا نگاه می کردی، برنامه گربه سگ اثر پیتر هانان رو خیلی دوست داری و تا آخرش هم نگاه می کردی .
گاهی هم که حوصلت از نبود من و بابایی سر می رفت صدا می کردی تا یکی به دادت برسه و تو رو دریابه ، گاهی هم با روروکت همراه ما بودی توی آشپزخانه، توی اتاق و خلاصه سه تایی هر طوری بود خانه را روفتیم و حسابی تمیز کردیم تا به استقبال سال نو برویم.
گاهی هم که دیگه از تماشای تلویزیون خسته می شدی من و بابایی به صورت شیفتی باهات بازی می کردیم تا هم از کار و زندگیمون نیفتیم و هم تو عزیزم تنها نباشی .
و گاهی هم در کنجی خلوت به خواب ناز می رفتی تا من و بابایی هم به کارای خانه تکانی برسیم البته در سکوت، البته گاهی هم ناخواسته تق و توق صدا تولید می شد و بدو بدو میامدیم بهت سر می زدیم ببینیم بیدار شدی یا نه، اما با دیدن چهره معصومت در خواب ناز خیالمون راحت میشد و دوباره سرگرم کارا می شدیم.
امیدوارم که سال آینده سال خوبی برای همه باشه ، پر از شادی و برکت و سلامتی و خوشبختی و .... برای ما هم خوب باشه. انشالله