مرسانامرسانا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

برترین هدیه الهی

دخترم به خانه خوش آمدی

بعد از انجام مراحل ترخیص بیمارستان به همراه مامانی عزیزی و بابایی جونت آمدیم خانه . بلوروبین خونت مامانی روی نه بودش و به محض اینکه آمدیم خانه بابایی رفت دنبال دستگاه تا یک شب زیر دستگاه باشی تا بلوروبین خونت بیاد پایین . خلاصه دخترم بابایی رفت و با یه دستگاه آمد که شما هم اصلا دوست نداشتی زیر اون دستگاه قرار بگیری . یه چشم بند داشت که هر وقت روی چشمت میذاشتیم شروع میکردی به گریه و تقلا که اینو از روی چشمات بر داریم ولی خوب دخترم چاره ای نداشتیم این کار باید انجام میشد. بعدازظهر عمو شاهین به همراه زن عمو و هومن کوچولو آمدند خانه ما تا زن عمو به شما شیر بده چرا که دکتر گفته بود برای اینکه زودتر زردیش کم بشه باید شیر مادر بخوره و چون هنوز ...
8 مهر 1392